شرح وصال

از خودم می‌گویم ... و شرح می‌دهم وقایع را تا وصال حضرت دوست ...

شرح وصال

از خودم می‌گویم ... و شرح می‌دهم وقایع را تا وصال حضرت دوست ...

۲ مطلب در خرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است

وقتی مجرد بودم ماه رمضان اصلا برایم به این سختی نمی گذشت. روزها خسته و گرسنه از مدرسه  به خانه می آمدیم، تنها کارم تا زمان افطار دراز کشیدن و خوابیدن بود! و لحظه شماری برای افطار ... همیشه همه چیز آماده بود. لحظه ای افطاری و سحریمان دیر نمیشد! یادم می آید بیشترین کاری که سالهای اخیر انجام می دادم پهن کردن سفره افطار بود! همه چیز توسط مادرم آماده شده بود و وظیفه من فقط چیدن در سفره بود. هیچوقت در روزهای ماه رمضان وظیفه غذا پختن با من نبود شاید چون مادرم با خودش میگفت نکند بوی غذا اذیتش کند، یا زحمات آشپزی توانم را کم کند! لذت بخش ترین بخش ماجرا وقتی بود که سحر، مادر یا پدر با مهربانی بیدارمان می کردند، گاهی شاید چندین بار میرفتند و می آمدند تا بالاخره از جایمان دل بکنیم و با غر و لند بیدار شویم و همیشه هم سفره انداخته و چیده شده، غذا گرم شده و آماده برای خوردن بود! هیچوقت غذای مانده و سوخته نمیخوردیم و هیچوقت نفهمیدم که این شرایط چطور فراهم میشود!


غافل بودم ... غافل از اینکه مادرم چقدر زحمت میکشد تا ما بتوانیم همه روزه هایمان را بگیریم. مادر است دیگر ...


حالا خودم وظیفه خانه داری به دوشم است و مادر شده ام! حالا میفهمم که روزها روزه بودن و در کنارش با صبر و حوصله بچه داری کردن و از طرفی به موقع غذای افطار و سحرت را آماده کردن یعنی چه!؟ و البته در کنارش مرتب بودن خانه خودش پروژه ای است ...


حالا شاید فقط کمی از زحمات مادرم را درک میکنم ... کاش آن وقتها بیشتر کمکش میکردم ...

  • بانوی شیعه

چشم گفتن خیلی سخت است! برای کسی که میخواهد حرف حرف خودش باشد چشم گفتن در زندگی مشترک مصیبت است! اینکه بپذیری و باور داشته باشی که «ولی» خانه مرد است و ما باید از او اطاعت کنیم هرچند اگر گاهی - از نظر ما - تصمیم اشتباه بگیرد. مثل وقتی که همسرم تصمیم می گیرد به مکانی برود و می گوید که ما هم همراهش برویم. گاهی اصلا دوست ندارم بروم، حوصله ندارم، آنجا را دوست ندارم و این چشم گفتن و راهی شدن و سرحال و قبراق بودن در کل مسیر، خیلی سخت است!

باید بتوانم در همه موارد یک «چشم» پر و پیمان به همسرم بگویم، هرچند گاهی اوقات گفتنش آسان است و در عمل خیلی سخت است! به زودی دخترم مانند یک دوربین فیلم برداری که مدام روشن است و در حال فیلم گرفتن، از من الگوبرداری میکند. باید بتوانم به دخترم یاد بدهم که همیشه احترام ولایت پدرش را داشته باشد هرچند گاهی به مذاقش خوش نیاید. باید بتوانم ...


پروژه جدید همسرداریم این است. «چشم گوی مطلق» بودن در برابر اوامر ولی خانه (البته تا جاییکه خدا مجاز اعلام کرده است). به امید آن که در وقت ظهور خودم و دخترم ولایت پذیر واقعی باشیم.

  • بانوی شیعه