شرح وصال

از خودم می‌گویم ... و شرح می‌دهم وقایع را تا وصال حضرت دوست ...

شرح وصال

از خودم می‌گویم ... و شرح می‌دهم وقایع را تا وصال حضرت دوست ...

۱ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۵ ثبت شده است

بسم الله الرحمن الرحیم ...

مدتها بود ننوشتم. دلایل زیادی برای ننوشتن داشتم! ولی فکر میکنم دیگر باید کم کم تنبلی را کنار بگذارم. باید بیایم و از اتفاقات زندگیم برایتان بگویم تا بتوانم مسیر رشد و کمال را با کمکتان راحتتر طی کنم. ماجراهایی که برای هرکداممان ممکن است در غربت اتفاق بیفتد و هیچ کس جز خودت نمیتوانی همه چیز را راست و ریس کنی!

فقط کسانی که در غربت زندگی میکنند معنی سختی غربت را با وجودشان درک میکنند. وقتی با بچه تازه به دنیا آمده از پدر و مادرت دل میکنی و راهی شهر دیگری برای زندگی میشوی ... وقتی که علاوه بر مدیریت حال و روز جسمی و روحی خودت بعد از زایمان، باید مراعات فشار کاری و حال و روز همسر را بکنی و البته از رفتار و حرفهای خانواده همسر نشکنی! باید بتوانی محکم بایستی و با همه چیز بسازی و یاد بگیری ساختن را ... چرا که تازه اول یک راه پر فراز و نشیب هستی و قرار است مادری نمونه باشی، قرار است آنقدر قوی باشی که بتوانی سربازی برای امام زمان تربیت کنی و مدام در گوشش بخوانی «ان شاالله فدای امام زمانت شوی دخترم ...»

تصمیم گرفته ام همسری نمونه باشم که بتوانم همسرم را وقتی خسته از کار به خانه می آید به آرامش برسانم. راهم سخت و طولانی است ... و مثل همیشه امام رئوف برای شروع کمکم می کنند. امام مهربانم، علی ابن موسی الرضا علیه السلام منت بر من گذاشته و مرا دعوت کرده اند. خیلی بی مقدمه! خودم هم شوکه ام چون اصلا شرایطش را نداشتیم ... ولی امام مرا خوانده است و لبیک میگویم. ان شاالله به زودی عازم مشهدالرضا هستیم. میروم تا از امامم اذن بگیرم، می روم تا روزی های معنوی ام را از دستان پر مهرشان بگیرم. دعاگویتان هستم.

یاعلی

  • بانوی شیعه