شرح وصال

از خودم می‌گویم ... و شرح می‌دهم وقایع را تا وصال حضرت دوست ...

شرح وصال

از خودم می‌گویم ... و شرح می‌دهم وقایع را تا وصال حضرت دوست ...

دلم شکسته، از آدمهای دورو که توی ظاهر خیلی خیلی محترمانه باهام برخورد میکنن که هرکس منو میبینه میگه بانو جان تو خودت مشکل داری اینا که همه چی تمومن! ولی هر بار که میبینمشون خنجری به قلبم فرو می ره. امان از کنایه ها، نیش ها، زخم زبون ها و ...

چقد خوب بود اگر بعضی ها لال به دنیا می آمدند! چرا بعضی ها لحظه ای فکر نمی کنند باید در محضر خدا برای کلمه کلمه و حرف حرف جمله هاشون جوابگو باشن. چقدر ساده دل میشکنند. غریبم و تنها!

چقدر در قرآن در مورد منافقین آیه اومده و چقدر هم آیاتش تکان دهنده ست و بعضی از ما چقدر آسون از کنارش رد میشیم. اینکه بر زبانت مدام ذکر «عزیزم»، «قربانت شوم» و ... باشه و عملت مدام شکستن دل آن شخص باشد، چیزی جز نفاق است؟؟!!


تا نزدیک سحر گریه کردم، قرآن خوندم و با دل شکسته بخشیدمشون! از خدا خواستم که من اونا رو میبخشم و تو برام به نیکی جبران کن ... میدونم که مثل همیشه سنگ تمام میذاره. بخشیدم تا روزی که مادر فرزندش را رها میکنه بخشایش خدا شامل حالم بشه. من بخشیدم ولی نمیدونم خدا هم میبخشدشون یا نه!!


التماس دعا ...

  • بانوی شیعه

امام مهربانم ...

تولدتان مبارک

خوب میدانم چرا بعد از سالیان سال هنوز هم برای خیلی ها زنده اید. هنوز هم بعد از این همه سال خیلی ها به شما متوسل می شوند. آنها که دست به دامان شمایند کرامتتان را خوب شناخته اند.

هیچگاه یادم نمی رود که در تنگناها چطور دستم را گرفتی، آن وقت که همه درها به رویم بسته شده بود و فقط شما بودی که در نیمه شب به دادم رسیدی مولا جان. حقا که «کریم اهل بیت» برازنده تان است.

دشمنانتان هم چقدر سخیف بوده و هستند که این همه کرامت را نمی بینند.

من در اندازه ای نیستم که بخواهم توصیفتان کنم، یا از فضائلتان سخن بگویم. فقط و فقط خواستم در روز میلادتان بگویم محبتهایتان را فراموش نکرده و نمی کنم ...

همیشه محتاجتانم آقا جان


به امید یک دل سیر زیارت حرمتان
  • بانوی شیعه

وقتی مجرد بودم ماه رمضان اصلا برایم به این سختی نمی گذشت. روزها خسته و گرسنه از مدرسه  به خانه می آمدیم، تنها کارم تا زمان افطار دراز کشیدن و خوابیدن بود! و لحظه شماری برای افطار ... همیشه همه چیز آماده بود. لحظه ای افطاری و سحریمان دیر نمیشد! یادم می آید بیشترین کاری که سالهای اخیر انجام می دادم پهن کردن سفره افطار بود! همه چیز توسط مادرم آماده شده بود و وظیفه من فقط چیدن در سفره بود. هیچوقت در روزهای ماه رمضان وظیفه غذا پختن با من نبود شاید چون مادرم با خودش میگفت نکند بوی غذا اذیتش کند، یا زحمات آشپزی توانم را کم کند! لذت بخش ترین بخش ماجرا وقتی بود که سحر، مادر یا پدر با مهربانی بیدارمان می کردند، گاهی شاید چندین بار میرفتند و می آمدند تا بالاخره از جایمان دل بکنیم و با غر و لند بیدار شویم و همیشه هم سفره انداخته و چیده شده، غذا گرم شده و آماده برای خوردن بود! هیچوقت غذای مانده و سوخته نمیخوردیم و هیچوقت نفهمیدم که این شرایط چطور فراهم میشود!


غافل بودم ... غافل از اینکه مادرم چقدر زحمت میکشد تا ما بتوانیم همه روزه هایمان را بگیریم. مادر است دیگر ...


حالا خودم وظیفه خانه داری به دوشم است و مادر شده ام! حالا میفهمم که روزها روزه بودن و در کنارش با صبر و حوصله بچه داری کردن و از طرفی به موقع غذای افطار و سحرت را آماده کردن یعنی چه!؟ و البته در کنارش مرتب بودن خانه خودش پروژه ای است ...


حالا شاید فقط کمی از زحمات مادرم را درک میکنم ... کاش آن وقتها بیشتر کمکش میکردم ...

  • بانوی شیعه

چشم گفتن خیلی سخت است! برای کسی که میخواهد حرف حرف خودش باشد چشم گفتن در زندگی مشترک مصیبت است! اینکه بپذیری و باور داشته باشی که «ولی» خانه مرد است و ما باید از او اطاعت کنیم هرچند اگر گاهی - از نظر ما - تصمیم اشتباه بگیرد. مثل وقتی که همسرم تصمیم می گیرد به مکانی برود و می گوید که ما هم همراهش برویم. گاهی اصلا دوست ندارم بروم، حوصله ندارم، آنجا را دوست ندارم و این چشم گفتن و راهی شدن و سرحال و قبراق بودن در کل مسیر، خیلی سخت است!

باید بتوانم در همه موارد یک «چشم» پر و پیمان به همسرم بگویم، هرچند گاهی اوقات گفتنش آسان است و در عمل خیلی سخت است! به زودی دخترم مانند یک دوربین فیلم برداری که مدام روشن است و در حال فیلم گرفتن، از من الگوبرداری میکند. باید بتوانم به دخترم یاد بدهم که همیشه احترام ولایت پدرش را داشته باشد هرچند گاهی به مذاقش خوش نیاید. باید بتوانم ...


پروژه جدید همسرداریم این است. «چشم گوی مطلق» بودن در برابر اوامر ولی خانه (البته تا جاییکه خدا مجاز اعلام کرده است). به امید آن که در وقت ظهور خودم و دخترم ولایت پذیر واقعی باشیم.

  • بانوی شیعه

بسم الله الرحمن الرحیم ...

مدتها بود ننوشتم. دلایل زیادی برای ننوشتن داشتم! ولی فکر میکنم دیگر باید کم کم تنبلی را کنار بگذارم. باید بیایم و از اتفاقات زندگیم برایتان بگویم تا بتوانم مسیر رشد و کمال را با کمکتان راحتتر طی کنم. ماجراهایی که برای هرکداممان ممکن است در غربت اتفاق بیفتد و هیچ کس جز خودت نمیتوانی همه چیز را راست و ریس کنی!

فقط کسانی که در غربت زندگی میکنند معنی سختی غربت را با وجودشان درک میکنند. وقتی با بچه تازه به دنیا آمده از پدر و مادرت دل میکنی و راهی شهر دیگری برای زندگی میشوی ... وقتی که علاوه بر مدیریت حال و روز جسمی و روحی خودت بعد از زایمان، باید مراعات فشار کاری و حال و روز همسر را بکنی و البته از رفتار و حرفهای خانواده همسر نشکنی! باید بتوانی محکم بایستی و با همه چیز بسازی و یاد بگیری ساختن را ... چرا که تازه اول یک راه پر فراز و نشیب هستی و قرار است مادری نمونه باشی، قرار است آنقدر قوی باشی که بتوانی سربازی برای امام زمان تربیت کنی و مدام در گوشش بخوانی «ان شاالله فدای امام زمانت شوی دخترم ...»

تصمیم گرفته ام همسری نمونه باشم که بتوانم همسرم را وقتی خسته از کار به خانه می آید به آرامش برسانم. راهم سخت و طولانی است ... و مثل همیشه امام رئوف برای شروع کمکم می کنند. امام مهربانم، علی ابن موسی الرضا علیه السلام منت بر من گذاشته و مرا دعوت کرده اند. خیلی بی مقدمه! خودم هم شوکه ام چون اصلا شرایطش را نداشتیم ... ولی امام مرا خوانده است و لبیک میگویم. ان شاالله به زودی عازم مشهدالرضا هستیم. میروم تا از امامم اذن بگیرم، می روم تا روزی های معنوی ام را از دستان پر مهرشان بگیرم. دعاگویتان هستم.

یاعلی

  • بانوی شیعه

تمام دوستانی که پدر و مادر زنده ای دارند دقت داشته باشند که کار ابتدایی این است که وقتی ایشان را دیدید فقط سلام نکنید، بلکه باید دستشان را بوسید. اگر تاکنون این کار را نمی کردیم به خاطر تربیت های تلویزیونی که داشتیم بوده است. 

مرحوم استادمان می فرمودند که این را باید پدر و مادرها به فرزندان شان آموزش دهند. بچه با بوسیدن دست پدر و مادر خودش به مرتبه ای می رسد که بدون آن نمی رسد. 

از تواضع های نالازم است که پدر و مادرها نگذارند. چون فرزند از یک مقامی محروم می شود که بعدها حسرت می خورد. حتما بگذارند و خودشان یاد بدهند . استادمان می فرمودند که بچه هایی که دست پدر و مادرشان را نمی بوسند از خیری محروم می شوند که جایگزین ندارد. 

 پس دوستان، چهل روز اصلاح رفتار نسبت به پدر و مادر داشته باشند. حتما باید در بدو ورود که سلام می کنند دست شان را ببوسند؛ حتما باید موقع خداحافظی دستشان را ببوسند

چه قدر راحت است. چه مشقتی دارد؟ شاید مشقت روانی برایمان داشته باشد که یک تغییر رفتار بدهیم. 

حتما پدر و مادرها این را یاد بدهند به بچه هایشان. البته لازم نیست که بگویند که بیاید دستم را ببوس! بلکه مثلاً پدر به فرزند بگوید دست مادرت را ببوس و مادر هم به فرزند بگوید دست پدرت را ببوس.

این سنت است. چگونه به هم می رسیم سلام می کنیم؟ جزو سلام و علیکی که می کنیم بوسیدن دست پدر و مادر است

این عطوفت همراه با عشق چنان رشدی می دهد که هیچ چیز نمی تواند این گونه اثر داشته باشد. 

البته این محبت ها باید از درون بجوشد

 

برگرفته از بیانات استاد گرامی حجت الاسلام و المسلمین دکتر مهدی نخاولی در شب میلاد حضرت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم

http://www.rahehagh.com

  • بانوی شیعه

۷) از قوانین نبرد آن است که بزرگ کافران و دشمنان را در نبرد، پیش از کشتن غارت نمی‌کنند. آنسان که چون حضرت علی علیه السلام عمروبن عبدود را -که بنیان کفر بود- در نبردی تن به تن کشت، جامه و جنگ افزارهایش را و حتی زره گران قیمت و بی همتایش را که جزء جامه او به شمار نمی‌رفت به غارت نبرد. و آنگاه که از او درباره این بزرگواری پرسیدند فرمود: او بزرگ قوم خویش بود و دوست نداشتم که حرمت او را درهم شکنم...


۸) از قوانین نبرد آن است که بدن کشته شده‌ی دشمن را تکه تکه نمی‌کنند، آنسان که بزرگمرد تاریخ حضرت علی علیه السلام از تکه تکه کردن پیکر نگون بخت‌ترین انسان بشر -ابن ملجم- بازداشت و فرمود: پس از درگذشت من، او را تکه تکه نکنید.


۹) از قوانین نبرد آن است که نبایست زنان اسیر شده‌ی در جنگ را بر مردان کشته شده‌ی آنان عبور داد و از این روی بود که چون بلال «صفیه» را که در جنگ اسیر شده بود بر کشته شدگان یهود عبور داد تنش به لرزه درآمد و پیامبر صلی الله علیه و آله بلال را سرزنش نمود...


۱۰) دیگر آنکه اگر مسلمانان با کافران به نبرد پرداختند و زنان پادشاهان و فرمانروایان سپاه کفر به بند کشیده شدند نباید همچون دیگر زنان کافر شوند و در محافل مختلف، بُرده شوند و نقاب از رخسار آنان برکشند ...



(برگرفته از الخصائص الحسینیه، تالیف: آیت الله حاج شیخ جعفر شوشتری)

  • بانوی شیعه

از ویژگی‌های نبرد امام حسین علیه السلام این بود که دشمنانش ناجوانمردانه با او و یاران اندکش جنگیدند و قوانین بسیاری را که حتی در پیکار با کافران نیز می‌بایست رعایت می‌شد زیر پا گذاشتند:


۱) نباید در ماه حرام هیچ نبردی آغاز گردد ولی یزیدیان در ماهی حرام بر او و یارانش هجوم بردند و آنان را به شهادت رساندند.


۲) در نبرد با کافران نیز، کودکان و زنان را به خاک و خون نمی‌کِشند و نمی‌کُشند ولی یزیدیان کودک شیرخواره او را با لب تشنه شهید کردند.


۳) در نبرد، نبایست زمین سپاهیان دشمن را به آتش کشید ولی یزیدیان برخی خیمه های یاران امام حسین علیه السلام را در زمان حیات آن حضرت به آتش کشیدند و پس از شهادت آن حضرت، خیمه های بر جای مانده را نیز در شعله‌های آتش سوزاندند.


۴) در عرب رسم بر آن است که در نبردهای تن به تن، چند تن به یکباره بر یک رزم‌آور حمله‌ور نمی‌شوند هرچند در نبرد با کافران باشند. [ولی در نبرد نابرابر روز عاشورا چندین یزیدی بر یک جنگاور سپاه امام حسین علیه السلام حمله‌ور می‌شدند].


۵) رسم جنگیدن آن بود که نبرد را از هنگامه عصر می‌آغازیدند تا نبرد به درازا نینجامد و شب هنگام به پایان رسد تا به نابودی بیشمار دو سپاه نکشد. [ولی در روز عاشورا، نبرد از سحرگاهان آغاز شد].


۶) از قوانین جوانمردانه نبرد آن است که سر بریده‌ی هیچکس را از میدان نبرد بیرون نمی‌برند.


(برگرفته از الخصائص الحسینیه، تالیف: آیت الله حاج شیخ جعفر شوشتری)


ادامه دارد ...

  • بانوی شیعه

مرگ در پنجه‌ی تو

زبون‌تر از مگسی است

که کودکان به شیطنت در مشت می گیرند

و یزید، بهانه‌ای،

دستمال کثیفی


که خلط ستم را در آن تف کردند

و در زبالة تاریخ افکندند


یزید کلمه نبود

دروغ بود

زالویی درشت

که اکسیژن هوا را می مکید

مخَنثی که تهمتِ مردی بود

بوزینه‌ای با گناهی درشت:

«سرقت نام انسان»

و سلام بر تو

که مظلوم ترینی

نه از آن جهت که عطشانت شهید کردند

بل از آن رو که دشمنت این است!


علی موسوی گرمارودی

  • بانوی شیعه

وَ وَصَّیْنَا الْإِنسَانَ بِوَالِدَیْهِ إِحْسَانًا حَمَلَتْهُ أُمُّهُ کُرْهًا وَ وَضَعَتْهُ کُرْهًا ... (سوره احقاف، آیه ۱۵): ما به انسان توصیه کردیم که به پدر و مادرش نیکی کند، مادرش او را با ناراحتی حمل می‏کند، و با ناراحتی بر زمین می‏گذارد ...


وَ وَصَّیْنَا الْإِنسَانَ بِوَالِدَیْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَ هْنًا عَلَى وَهْن ... (سوره لقمان، آیه ۱۴): و ما به انسان درباره پدر و مادرش سفارش کردیم، مادرش او را با زحمت روی زحمت حمل کرد، (و به هنگام بارداری هر روز رنج و ناراحتی تازه‏ ای را متحمل می‏شد)...


این روزها معنای این آیات را خیلی بهتر از قبل درک میکنم. هر روز ناراحتیهایم بیشتر و بیشتر می شود!


وقتی همه کفشهایت برایت کوچک می شوند و پاهایت به شدت ورم دارد و دلت گرفته و میخواهی چند دقیقه ای قدم بزنی و نمی توانی ...

وقتی ظاهرت خیلی متفاوت تر و البته زشت تر از قبل از بارداری شده است ...

وقتی برای برداشتن کوچکترین وسیله از زمین نمی توانی به راحتی خم شوی و اکثر مواقع محتاج دیگرانی...

وقتی برای پختن یک غذای ساده باید بین پختن غذا مدام استراحت کنی یا برای شستن چند عدد ظرف، چنان خسته می شوی که گویی یک مهمانی چندین نفره را پشت سر گذاشته ای ...

وقتی چنان به دنده هایت فشار می‌آید که نمی‌توانی راحت بنشینی ...

وقتی هر شب که بی خوابی امانت را می برد و در هر غلت زدنی ناله ات بلند می شود ...

وقتی برای چندمین بار مجبوری برای چند سی سی ناقابل از خواب بیدار شوی ...

وقتی عضلات پایت می‌گیرد و هربار که چشمهایت سنگین می شود تا بالاخره خوابت ببرد ضعف پاها اجازه نمی‌دهد ...

وقتی که حتی انجام شخصی ترین کارهایت هم برایت سخت و غیر ممکن می شود ...

وقتی ...

.

.

.

.

و حالا خیلی بهتر از قبل معنی این آیات را درک میکنم.


به امید آن که همه زنان سرزمینم طعم شیرین مادر شدن را بچشند ...

الهی آمیـــــــــــن


  • بانوی شیعه